ترانه

ترانه شعر سرود عشق آهنگ

ترانه

ترانه شعر سرود عشق آهنگ

الهی!


  

الهی! 

 

 

 

الهی به مستان بزم شهود

به رندان آسوده از هست و بود

به دردی کشان ز خود بی خبر

به مستان بگذشته از خیر و شر

به آن سینه چاکان شبهای سرد

به دیوانگان گرفتار درد

به شب زنده داران بیدار دل

که هرگز نرفتند جز راه دل

به آنان که گشتند در دوست گم

نشستند پیوسته در پای خم

به می خوارگان و خراباتیان

به سوز درون مناجاتیان

الهی الهی به نور علی

کزو گشته دلها بسی منجلی

الهی به تنهایی آن عزیز

همه مستیم را به پایش بریز

الهی به مظلوم قرن اتم

به دریای ذاتش مرا ساز گم

منی ده که بگریزم از ما و من

به کوی حبیبم گزینم وطن

منی ده که از غیر حق بگسلم

نخواهد به جز دوست هرگز دلم

منی ده که تا بیقراری کنم

ز حق روز و شب پاسداری کنم

منی ده که سوزد روان مرا

کند با صفا جسم و جان مرا

منی ده که از دوست بویی برم

ز خمخانه او سبویی برم

اگر قطره ای زان می چاره ساز

به جانم رسانی رهم از مجاز

به کوی تو ای نوربخش وجود

شوم فارغ از یاد بود و نبود



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.